4 حکایت کوتاه اما تاثیر گذار :

ساخت وبلاگ

4⃣ حکایت کوتاه اما تاثیر گذار :

1⃣ از کاسبی پرسیدند :
چگونه دراین کوچه پرت و بی عابرکسب روزی میکنی؟!
گفت: آن خدایی که فرشته مرگش
مرا در هرسوراخی که باشم پیدامیکند
چگونه فرشته روزیش مراگم میکند.

2⃣ پسری با اخلاق و نیک سیرت اما فقیر به خواستگاری دختری میرود،
پدر دختر گفت:
تو فقیری و دخترم طاقت رنج و سختی ندارد، پس من به تو دخترنمیدهم!
پسری پولدار اما بدکردار به خواستگاری همان دختر میرود،
پدر دختر با ازدواج موافقت میکند و در مورد اخلاق پسرمیگوید:
ان شاءالله خدا او را هدایت میکند!
دختر گفت: پدرجان
مگر خدایی که هدایت میکند
با خدایی که روزی میدهد فرق دارد؟!

3⃣ ازحاتم پرسیدند: بخشنده ترازخود دیده ای؟
گفت: آری مردی که دارایی اش تنها دو گوسفند بود، یکی را شب برایم ذبح کرد. از طعم جگرش تعریف کردم، صبح فردا جگر گوسفند دوم را نیز برایم
کباب کرد.
گفتند: توچه کردی؟
گفت: پانصد گوسفند به او هدیه دادم.
گفتند: پس تو بخشنده تری؟
گفت: نه!
چون او هرچه داشت به من داد اما من اندکی از آنچه داشتم به او دادم

4⃣ عارفی را گفتند: خداوند را چگونه میبینی؟
گفت: آنگونه که همیشه می تواند مچم را بگیرد اما دستم را می گیرد...

.


موضوعات مرتبط: داستان های جالب و آموزنده روش حل مشکل بالا نیامدن سایت گوگل و جمیل و ......
ما را در سایت روش حل مشکل بالا نیامدن سایت گوگل و جمیل و ... دنبال می کنید

برچسب : حکایت,کوتاه,تاثیر,گذار, نویسنده : shoeyb بازدید : 135 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 3:23